بیسکولنز

بیسکولنز

دنیای حدیث ملکی - دنیای انیمیشنی از اعداد خیال انگیز
بیسکولنز

بیسکولنز

دنیای حدیث ملکی - دنیای انیمیشنی از اعداد خیال انگیز

اشتباه های کاری تجاری بیسکولنزی

اگر پست قبلی  (توصیه های بیسکولنزی) در مورد تجربه های بیسکولنزی را خوانده باشید، خوب امروز می خواهم یک دسته بندی جدید دیگر را ارائه کنم و آن هم اشتباهاتی هست که نه اشتباه که برای من درس هستند، این پست  و قبلی از نظر واقعا ارزشمند هست و راستش دقیقا نمی دانم چرا دارم این تجربیات را رایگان در اختیار شما می گذارم درحالی که به نظرم ارزششان واقعا خیلی خیلی زیاد است، شاید به دو دلیل اول اینکه دوست دارم به کسانی که تازه شروع کرده اند و دارند مسیر من را طی می کنند و مثل من کمک چندانی نداشته اند کمک کنم و دوم اینکه مطمئنم این موارد مواری نیست که با شنیدنش اتفاقی برای فرد بیفتد بلکه این حرف ها تنها به کمک بخشی از شما می آید که به طوری عملی، فکری  و  در زمان طولانی آن ها را تمرین  و تجربه کنید، شنیدن و دانستن تئوری آن ها یک دنیا فاصله دارد با تفکر در مورد آن ها و استفاده از آن ها در موقعیت ها.

Image result for my business mistakes

  

الف ) اوّلین افت من مربوط به  پا پس کشیدن و کم شدن حضور در مجلات، کتاب ها و جشنواره ها فعالیت ها خودجوش بود.

دلیل آن خیلی جالب بود،  نیروی انگیزه ی من برای انجام تمام این کارها، درونی، از روی علاقه و هیجانی و با اعتماد بود، بنا به تجربه و سنم (بیست و چند سال) به طور حسی به اهمیت قرارداد یا دریافت برخورد مناسب آگاه بودم اما به طور عملی و تجربی، پر رویی لازم برای اصرار در گرفتن قرار داد، حق و ...، را نداشتم بنابرین ندیدن برخورد محترمانه و از نظر من بدیهی گاهی باعث دلخوری شد، البته همه شان تجربه هایی بدی نبود یعنی حق ام را در همه گرفتم اما کمکم کرد جسارتم بیشتر و پوستم کلفت تر شود، مثلا اگر آن موقع 6 ماه صبر می کردم تا فلانی تلفن بزند بی آنکه بگویم الان شاید روحیه ام این باشد که مستقیم خودم به فلانی یادآوری کنم که منتظر تماسش هستم یا برای چندمین مثلا مهلت بازگشت نسخه ی قرارداد من، یا پرداخت یا هماهنگی جلسه و ... را یادآوری کنم. این روحیه قبلا هم در من بود اما آن موقع همیشه در مورد حق دیگران مصر بودم و فکر می کردم در مورد حق خودم می توانم صبور تر باشم اما کم کم یاد گرفتم که کار من هم یک نفر دیگر است من باید مراقب او باشم، یا تحصیلات من و خوش بینی و اعتماد من در کار نفرات دیگری هستند که من نباید از حق آن ها بگذرم.  یا مثلا دلیل دیگر این افت حضور این بود که کم کم متوجه شدم برخی نمایشگاه ها، جشنواره ها، وچاپ کتاب ها، با آن تصورات ایده آل کلی که داشتم فاصله داشتند مثلا کم کم دستم آمد برخی جشنواره ها سفارشی اند، برخی کتاب ها با هزینه ی شخصی و برای انجام فایده هایی مثل ترفیع شغلی، فروش به عنوان جزوه، یا مدرک های آکادمیک مثلا در مصاحبه ی دکترا و بدون وجود مرحله ی نظارت کیفی چاپ می شوند. کمک کم متوجه شدم بازار برخی نمایشگاه ها یا چاپ کتاب ها، در واقع نوعی اجاره است مثلا ناشر یا گالری به ظاهر مسابقه ای برگزار می کند، هزینه ی پذیرفته شدن می گیرد، نمایشگاه یا کتاب چاپ می کند و در نهایت به افراد که کارشان در کتاب چاپ شده می فروشد که البته فرصت خیلی وسوسه کننده ای برای دانشجویان یا تازه فارغ التحصیلان است، وسوسه ی افتخار برنده شدن و حضور در فلان جشنواره، کنفرانس بین المللی یا کتاب.

اما اشتباه من چه بود، وجود چنین مواردی نقض کل ارزش نشر و نگارش نیست، شما متوجه این مساله شده اید ، اما عموم مردم که انقدر دقیق با خبرنیستند، بنابراین  اطلاعاتی که به دست آورده اید به اشتباه موجب پاپس کشیدن شما و به کل کنار گذاشتن همکاری نشود، ادامه بدهید اما هوشمندانه تر، سعی کنید انتشارات خوب با روابط زمان تولید خوب پیدا کنید، جشنواره هایی که معیارهای داوری آن ها هم جهت با کار شماست انتخاب کنید و برایشان کار بفرستید. روی قدرت دفاع، سماجت و محکم بودن خود کار کنید و در یک کلام به جای خودسانسوری، هوشمندانه تر نشر دهید و بپذیرید همیشه ریسک هست. کم کم که زیاد کار کنید، حق انتخاب شما بالا می رود، مراجعه کنندگان شما بیشتر می شوند و شما بهتر می توانید گزینه های با سوابق نا مطلوب را حذف کنید. پس از نشر مقاله گردآوری، مقاله علمی ترویجی، علمی پژوهشی، پست وبلاگ، کتاب، کتاب دیجیتال، شرکت در جشنواره و ... پاپس نکشید. به هر حال در کار باید اجتماعی بود، با گروه ها و شرکت های مختلف کار کرد، ریسک پذیر بود و هوشمندانه ریسک ها را کم کرد.

 

ب) مورد دوم از افت من، موفقیت من در استفاده از شبکه های اجتماعی بود، زمانی من از کل ایران تماس داشتم ، یا یک پست در اینستاگرام مربوط به درخواست صدای چند کلمه در زبان های مختلف گذاشتم سه نفر از کشورهای مختلف جوابم را می دادند، در لینکدین سفارش داشتم یا پیغام های درخواست همکاری... اما این به مراتب تغییر کرد. روی آن آنالیز کردم و نظرم این گونه است:

1- تکثر و تفکر شرکتی: آگاهی من به لزوم متمرکز بودن در کار و از طرفی تعدد علایق و مهارت ها باعث شد انرژی من در چند استارتاپ پخش شود، ترجیحا روی یک مورد کار کنید، تعیین کنید چه موردی برای شما اصل و چه چیزی فرع است. تعیین کنید قصدتان از حضور در شبکه های اجتماعی معرفی یک کسب و کار محدودتان است مثلا ترجمه، تولید کیف، تولید انیمیشن های کوتاه 15 ثانیه ای محصول... یا نه معرفی شما و مهارتتان به عنوان هنرمند یا معلم .... هست این دو رویکرد خیلی متفاوت است. همیشه کارتان را طوری تعریف کنید که از همان کسب درآمد کنید و نه این که من هویتم فلان باشد اما محل درآمدم فلان کار باشد، عدم تمرکز خصوصا در کارهای بی ربط قدرت شما را می گیرد.

2-تفاوت بین رسانه ها را بپذیرید، مثلا در یوتیوب بیینده به شما تعلق بیشتری دارد، کسانی که یوتیوب می بینند حوصله ی دیدن ویدئو های 10 دقیقه ای دارند و گاهی با کمک گوگل به فیلم شما می آیند، اما اینستاگرام فضای سبکی دارد، کسی فرصت ندارد همه فقط از پایین به بالا صفحه را تکان می دهند و می روند پست بعدی. در نظر بگیرید که برای چه مخاطبی دارید کار می گذارید، مخاطبی که به وبلاگ می آید، با کسی که به یوتیوب یا آپارات/نماشا/تماشا می آید و کسی که به اینستاگرام می آید، وفاداری متفاوتی دارند، اشتباه اول من این بود که به دلیل اینکه صفحه ی اینستاگرامم را چندتایی از هم کلاسی ها و آشناها دنبال می کردند، فکر می کردم باید خودم را مجبور کنم محتویات ویدئو و ... را برایشان بگذارم و نا خودآگاه فضای ذهنی سبک، و سریعی حاکم شد. اما صادقانه بگویم حتی دوستان شما هم در اینستاگرام متن های طولانی، ویدئو های طولانی یا استوری های طولانی را می خوانند، مگر صفحه ی شما وبلاگ نوشتاری باشد ( در ایران به دلیل فلفلشدن خیلی سایت ها اینستاگرام کاربردهای وبلاگ، اخبار یا یوتیوبی هم در خود دارد) . بگذارید نتیجه ی یک آزمایش ساده را بگویم، چند وقت قبل اکانت واتساپ را راه اندازی کردم و یکی از نوشته ها را در 5 صفحه استوری کردم، در سه ساعت اول  7 نفر استوری را نگاه کردند، از روی زمان مشاهده ی هر صفحه مشخص بود که : یک نفرتمام صفحه ها را خوانده بود ،  یک نفر بعد از دیدن صفحه ی دوم پر از متن ادامه نداده بود، و سایر افراد بدون مطالعه و تند تند صفحه ها را ورق زدند تا به صفحه ی آخر یا شاید عکس یا ... برسند.

تجربه و حس شخصی من می گوید این که اصرار داشته باشید تمام آنچه دارید را در اینستاگرام بیاورید با توجه به تنبل و گذری بودن مخاطب اینستاگرام، چیزی شبیه این هست که مثلا کنار خیابان بساط کنید و بگویید کارهای من سه تا هزار تومان، یا وارد کلاسی بشوید که همه بی علاقه اند و بخواهید درس بدهید.

وقتی بیشتر فکر کردم متوجه شدم در قدیم رویکرد من بیشتر به شکل نشر فرآیند کار بود، اما کم کم که ویژگی استوری به اینستاگرام اضافه شد، حس کردم باید فرآیند را به استوری ببرم و تنها نمونه کار را به پست وارد کنم. همین ماجرا اشتباه من بود، وقتی شما برای ساختن وبسایت که شامل پورتفولیوی شماست هزینه می کنید، اگر قرار باشد شبکه اجتماعی هم پورتفولیوی شما باشد دیگر چه تفاوتی دارد، کاربر اینستاگرام یک بازدید کننده ی گالری نیست تنها دارد فیدش را بالا پایین می کند و به پست شما بر می خورد، پس اگر محصول دارید بگذارید، اگر مهارت یا کار خاصی دارید مدام در گوش دنبال کننده تان بخوانید که شما آن کار را می کنید. و گرنه گذاشتن نمونه کار در فواصل طولانی از نظر من که حس بدی دارد حسی مثل پایین کشیدن سطح تخصص در سطح کار برای رضایت یا قضاوت دنبال کننده ها، مثل اینکه یک دندانپزشک به جای معرفی کارش مدام رایگان در لایو دندان درست کند.  بنابراین خودتان و کارتان را معرفی کنید طوری که دنبال کننده از این که در گیر کار شما شده لذت ببرد و کم کم دلش بخواهد کار را از شما بخواهد و فقط از شما بخواهد به خاطر اینکه حس می کند جزئی از کار شماست.

البته این مساله در صورتی که صفحه ی شما پروژه ی ادامه داری است فرق دارد مثلا صفحه ی شما یک سریال از انیمیشن های 10 ثانیه است و فرمولش بر اساس جذب اسپانسر است در این صورت ماجرا فرق دارد. هرچند که این هم باز نیاز به دقت دارد، تکلیف خود را مشخص کنید من صفحه ها را به دو مدل دسته بندی کرده ام ببینید می خواهید پیرو مدل "معرفی مهارت و جذب سفارش دهنده" باشید یا پیرو مدل "سرگرمی سازی و جذب فالور بیشتر و اسپانسر" مدل دوم خیلی جواب میدهند اما اصلا مورد هدف من نیست، صفحات زیادی هستند که بی وقفه تک تک پست هایشان اسپانسر است ، کیفیت خاصی ندارند اما طنز خوبی دارند و در ازای سرگرمی که ارائه می کنند مخاطب جذب می کنند. اما طول عمر صفحه را باید در نظر داشت.

3- کلاغ آمد مثل کبک راه بره راه رفتن خودش هم یادش رفت. در قدیم من کاملا بر اساس دنبال کننده ی غریبه جلو می رفتم و خودم بودم اما بعد از مدتی که فکر می کردم چارچوب را خوب چیده ام به سراغ وصل شدن با خیلی از دوستان و همکاران واطرافیان که البته همیشه حس مثبتی به من داشتند شدم کم کم دیگر از خودم بودن فاصله گرفتن به دو لحاظ یکی ترس از استریوتایپ ها یا عدم پذیرش هایی که می دانستم در مورد من به عنوان فردی که در چندین زمینه کامپیوتر، عکاسی، انیمیشن، موسیقی کار کرده ام وجود داشت که منجر شد به نشان ندادن خیلی از کارهایی که در آن توانمندم ( وجود استریوتایپ اشکال ندارد، ترس  شما از اینکه مبادا فلان طور فکر کنند ایراد دارد)  و دوم مراعات دوستان در رشته های دیگر را کردن از اینکه مبادا حرف ها و مطالب من سنگین باشد. یا ترس از قضاوت اگر ببینده ی کارم استاد یا فلان همکار جدی و ... باشد  بنابراین توصیه ی بعدی این است لطفا کلاغ نباشید آزاد باشید.

4- این مورد را در پست قبل هم نوشتم اما چون مهم است دوباره می نویسم، و آن اینکه فکر نکنید اگر فسیبوک، اینستا، وبلاگ، وبسایت بسازید دیگر تمام است و مدام پیامک و تلفن و ایمیل کاری دریافت می کنید، اگر دنبال کار تمام وقت هستید، کار دنبال شما نمی آید شما دنبال او می روید همه جا که می روید خود را معرفی کنید، کار کنید و کار بگیرید. البته این مورد همان چیزی است که من آرام آرام به دست آوردم، در ابتدای کار، منِ همواره مبادی آداب و قوانین و پاسخ دادن فکر می کردم همه مثل من هستند یا همه باید بدانند اما این که خوش شانس باشید و یک شبه پربیینده نشوید یک موهبت است شانسی که به شما فرصت می دهد که آرام آرام بلوغ کاری/تجاری/ روابط عمومی پیدا کنید و پوست کلفت شوید و کم کم دیدتان نه از حالت پایین به بالا و توقع این که طرف مقابل شما باید بداند چه کند تغییر می کند به اینکه طرف مقابل شما دارای تجربه ی لازم در کار نیست آشنا نیست که چه کند پس شما باید او را هدایت کنید، متوجه خواهید شد توقع ها با توجه به محیط رشد افراد یکسان نیست آنچه از نظر شما بدیهی است از نظر فرد دیگر دور از ذهن است با نوشتن یا یاددادن توقع ها را پیش از شروع کار یکسان کنید. و درمورد پوست کلفتی هم شما با متنفران از خود (haters) مواجه خواهید شد من هنوز مواجه نشده ام اما رشد آرام آرام کمک می کند که در صورت مواجهه این را خوب بدانید، تفاوت نظرها از زیبایی ها ، تنها برخی نمی دانند چطور نظرشان را بدون خشم بگویند، پس وارد گفتگوهای خشم نشوید و نگذارید آن ها انرژی شما را کم کنند یا ذهن شما را پر کنند کار سختی است اما با گذر زمان روحیه اش به دست می آید.

 

3- مخاطب شناسی: شناخت مخاطب خیلی مهم است، شما با هر چیزی که نشان می دهید مخاطب مخصوص آن را جذب می کنید، با اینکه در تفکر عمومی جذب مخاطب بیشتر مهم است، اما این تنها زمانی است که شما بخواهید از شیوه ی اسپانسر جلو بروید. در صورتی که مثلا شما بخواهید آموزش طراحی بدهید، یا مثلا کار طراحی مبلمان لوکس انجام بدهید  باید ویترین شبکه های اجتماعی و وب سایت خود را متناسب آن کنید، مثلا اگر کار شما آموزش طراحی باشد اما خبرهای شما بی ربط باشد، یا نمای شما طراحی لوکس مبلمان یا فضای داخلی باشد اما نمای طنز، هجو، کاریکاتوری یا .. ارائه کنید مخاطبی که جذب می کنید بی ارتباط است و از طرفی مشتری احتمالی شما را خیلی مرتبط به کار و معتمد برای شروع یک سفارش نمی بیند. این مساله از نوع ارتباط با مخاطب جداست، دو الگوی ارتباط جدی و ارتباط شخصی با مخاطب وجود دارد، من الگوی ارتباط شخصی را می پسندیدم اما دقت کنید در این جا به هویت کار خود و جدیت آن با شوخی های بیجا آسیب نزنید.

4- زمان مناسب خودت را بشناس: زندگی روزانه ی خیلی از بزرگان یا هنرمندان مورد علاقه ام را دنبال کرده ام برخی صبح ایمیل چک می کنند برخی 5 صبح بیدار می شوند و برخی 9 ... اما شما لازم نیست حتما از آن ها الگو برداری کنید مثلا من در مورد خودم فکر می کنم بهتر است صبح ذهنم را با شبکه خبر تلویزیون، ایمیل پر نکنم ( خدا رو شکرمن از تلگرام  یا عضویت در صفحه های خبری  اینستاگرام استفاده نمی کنم اما اگر حس می کنید این قدر خلاقه ی شما را از بین می برد صبح آن را چک نکنید) این کاملا شخصی است ممکن است شما ساعت خلاقیتان شب باشد اما من ذهنی دارم شلوغ، به شدت فعال و کمی هم INFJ بنابراین به راحتی با کمی خبر یا عکس و ... ذهن من شروع به تاثیر پذیری می کند و آن خلاقیت بکر خود را از دست می دهد. در مورد ساعت بیداری و خواب هم با خودتان است، سلامتی را حفظ کنید و خواب کافی داشته باشید اما ساعت خودتان را پیدا کنید مثلا کتنیپ می گفت ساعتش 9 بود، یک ماه ساعت 5 بیدار شد و بازدهی اش کم شد چرا چون زود خسته می شد و دیگر از یک ساعتی به بعد نه خوابش می برد و نه حس کارکردن داشت مثل سیب زمینی روی کاناپه می افتاد و فقط تلویزیون میدید.

 

5- فراموش کردن جسارت دوران تازه شروع به کار کردن: مدتی قبل زمانی که با ایمیل برای هم مطلب فوروارد می کردیم اسلایدی دیدم که در این جا گذاشته ام  https://www.aparat.com/v/wrxoP این مورد کاملا درست است، ما با گذر زمان و دیدن شکست دیگران یا خودمان یا صحبت دیگران محتاط تر می شویم و گاهی اصلا دست از تلاش بر می داریم، وقتی من اولین انیمیشن ام را ساختم نه در شرایط ایده آلی ساختم، در واقعا بعد از فارغ التحصیلی بود در حالی که گردباد کارمناسب با محیط دلخواه، درسخواندن برای ارشد، اپلای کردن، و... شروع شده بود من یواشکی پشت سیستم نشستم  با کمک کتاب هایی که در مورد تکنیک فلش و هنر استوری بورد و تاریخ انیمیشن و ... خوانده بودم یک انیمیشن ساختم از علاقه ام : موسیقی. با همان کامپیوتر قدیمی و کند خانه که همیشه هم در اختیار من نبود. با همان درآمد خوب تدریسم به جشنواره خارجی هم پست  کردم و با همان اصرار و انرژی ام برای برنامه ی تلویزیونی فرستادم و دو سه باری به روابط عمومی صدا و سیما و صبا تلفن زدم تا کارم را بخرند. اما حالا که از روند سفارش و ... آگاه شده ام دیگر آن جسارت را از دست داده ام. این کار را نکنید من هم نمی کنم کافی است هر چند ماه به خودتان جسارت و ناآگاهی دوران کودکی، و نوجوانی را یادآوری کنید. همیشه جوان برخورد کنید.

6- با اینکه در نظر عموم تمرکز روی یک پروژه یا رفتن سر یک کار جاافتاده و دارای ارزش است، اما یادتان باشد این نظر عموم است و آن هم مربوط به دوران قدیم. فراموش نکنید که در علم مدیریت پروژه می گویند همه ی تخم مرغ ها را در یک سبد نگذارید، مدیریت پروژه و کنترل پروژه یاد بگیرید و پروژه های با مدت زمان مختلف و با اولویت متفاوت در سبد پروژه های خوب بگذارید. این کار را نکنید که از خواب، خوراک تفریح خود بزنید و فقط و فقط روی یک پروژه تمرکز کنید اگر فرد آرتیستی هستید حتما پروژه های طولانی مدت جانبی مثل کتاب، وبسایت، نمایشگاه . ... در برنامه ی خود قرار دهید  عمر با پروژه های سفارشی مثل باد می گذرد عمر را با پروژه های دلی و جانبی دیگری ثبت کنید.

اردتمند

بیسکولنز

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.