در طی 5-6 سال گذشته که در کار تغییراتی ایجاد کردم تجربیات خوبی پیدا کردم که امیدوارم به کارتان بیاید.
1- اولین توصیه ام برایتان این هست که لازم نیست حتما کسب و کار مستقلی داشته باشید ولی حتی اگر قصد شروع کار مستقلی ندارید، همیشه یک پروژه ی جانبی در زندگی تان شروع کنید. نکته ی مهم در ان هدف اولیه کسب درآمد یا رشد آن نیست هدف اولیه را روی استمرار آن بگذارید یک فعالیتی که خیلی دوست دارید، چه اموزش چه تولید و چه مباحث افتصادی انتخاب کنید و به طور پیوسته و آهسته روی آن کار کنید باورتان نمی شود که چه طور یک پروژه ی جانبی کوچک اثرات مثبتی روی شما خواهد گذاشت، من خودم اثراتی از آن مثل تمرین نظم، مدیر خود بودن، تلاش برای یادگیری بخث های بازاریابی، مدیریت برند، مخاطب شناسی و ... را دیده ام
اما اثر از همه مهم تر آن تغییر چهارچوب ذهنی است، تا مدت ها دیدگاه من بر طبق روال رزومه نویسی، لیست کردن تمام توانایی ها و پروژهها بود چهارچوبی گنگ که بیشتر شبیه نوعی خودنمایی یا التماس یا انداختن توپ و حق انتخاب در زمین استخدام کننده بود چرا که در دیدگاه اولیه که یک فارغ التحصیل بدون تجربه دارد معمولا این طور است، کم کم یاد گرفتم که باید رزومه هایم را متناسب هر جا رتوش کنم و تنها مناسب آن جا حذف و اضافه کنم و نشان دهم اما در دیدگاه کسب و کار مستقل بعد از سال ها کمک کم نگاهم از حالت نمایش به قصد مگر جذب سفارش دهنده و کار برای او به دیدگاه یک پذیرنده ی سفارش با صفی از کارها تغییر کنند. صفی از کار مشخص که هم مراجعه کننده چون آن را میشناسد مراجعه می کند و هم خط تولید است و دیگر نیازی به مذاکره های طولانی پیش از شروع یا تنوع بالای تکنیک و سبک ندارد
2- از انرژی ومپایر ها یا زالوهای انرژی پرهیز کنید. انرژی ومپایر ها افرادی هستند که بعد از صحبت با آن ها احساس بدی دارید ، افراد بد طینتی نیستند اما سطح انرژی شان به شدت پایین رفته و تمایل دارند این را به دیگران منتقل کنند. خظر درگیر شدن با مباحث آن ها این هست که شما نیز انرژی ومپایر می شوید، انتقاد خوب است و سازنده تفاوت انرژی ومپایر با منتقد این هست که او به نفی تلاش، سعی ، امید، و همه ی داشته می پردازد و ناخودآگاه موقعیت فعلی شما، برنامه ی شما، امید شما و شرایط زندگی و کار شما را کوچک و پوچ می شمارد.
توجه کنید که شما حق دارید از زندگی تان لذت ببرید، شما حق دارید که کاری که دوست دارید بکنید با آن به دیگران خیر برسانید و در ازاری آن درآمد کسب کنید. شما حق دارید از عمر خود در کاری که دارید، کشور یا شهری که در آن زندگی میکنید، رشته ای که خوانده اید لذت ببرید از تعامل با انسان های دیگر و کمک به آن ها با کارتان لذت ببرید، اما انرژی شما محدود است اگر انرژی خود را صرف بحث یا تغییر نظرات انرژی ومپایر ها کنید، دیگر انرژی ای برای کمک به افرادی که واقعا به کمک شما نیاز دارند نخواهید داشت
3- کارتان و خودتان را جدی بگیرید، یکی از مهمترین نعمت ها و توصیه ها داشتن حسن ظن یا اعتماد است، این مورد یعنی خوش بینی برای کار کردن، زندگی کردن و ... لازم است . برخی به اشتباه در کارشان جدی نیستند بیهوده وقت و انرژی را در اختیار دیگران قرار می دهند و در شرایطی که فرد مقابل اهل اخلاق نباشد، باعث میشود آن ها احساس سرخوردگی شدیدی کنند ، احساس خوشبینی و اعتمادشان را از دست بدهند و یا حتی نسبت به کار خود، تجربه ی خود و رشته ی خود سرخورده شده و باور کنند بی ارزش است و آن را رها کنند. در صورتی که نکته ی مهم این هست که حتما حتما و حتما قبل از کار جدی بودن کارتان را با طی کردن اولیه در مورد زمان تحویل، قیمت ، زمان مجاز تماس از طرف کارفرما، تفاهم در مورد آن و یا حتی در صورت نیاز قرار داد ثبت کنید. خوش بینی و انرژی مثبت مهمترین سرمایه ی شما در کار است آن را به حراج نگذارید.
4- مخاطبان خود را حفظ کنید اما درگیر پاسخ گویی تک به تک و حصوصی به سوالات آن ها نشوید گاهی تشخیص کسانی که واقعا مصر و پیگیر سوالی هستند از کسانی که صرفا سوالی را که در لحظه در ذهنشان هست می پرسند دشوار است. پاسخ کوتاه بدهید و در صورت نیاز به پاسخ بلند، آن را در ازای زحمتی از سوی آن ها ارائه کنید مثلا در ازای حق مشاوره یا در ازای پرسش و پاسخ و به شکل تمرین دادن به آن ها و یا پاسخ را به شکل عمومی در وبلاگ یا وبسایت خود منتشر کنید تا به کار چندین نفر احتمالی دیگر بخورد و از طرفی به ثبت کسب و کار شما در آن زمینه ی خاص در موتورهای جستجو کمک کند.
5- از غیبت شنیدن فرار کنید. اطلاعات در حدی که شما را آگاه کند به مسائل مربوط به کار کافی است بیش تر از آن و در حد تحلیل های شخصی و حدس و گمان های افراد از معنی رفتار دیگران بیهوده است. این مساله ی خیلی مهمی است، من یک بار در شرایطی که پیش آمده بود و عده ای اخراج می شدند و عده ای می آمدند صحبت های همه را میشنیدم و احساس اضطرابی داشتم که بدانم در لحظه چه خبر جدیدی رخ داده به چندین لحاظ متضرر شدم 1- مالی: قبض 3 هزار تومانی 30 هزار تومان شد 2- سلامت روجی: استرس زیاد 3- کاهش انگیزه و رضایت: این مورد مهمترین مورد است، این که می شنیدم افرادی در مورد هم بد می گویند اما روبروی هم خوب هستند بدون اینکه درخواستشان را حتی مودبانه از هم داشته باشند باعث ایجاد حالت بدبینی شدید و پارانوئیدی در من شده بود به طوری که ذهنم کوچکترین کم محلی یا سکوت را تعبیر می کرد به احتمال بدگویی افرادی پشت سر من و تغییر نظر افراد. تنها به اخبار مهم کفایت کنید و از شنیدن تحلیل های صد من یک غاز دیگران فرار کنید تا تمرکز شما از کارتان روی حدس و گمان های منفی و بدبینانه منحرف نشود.
6- حرف ها و مسائل را به خودتان نگیرید. گاهی دیده ام که مهمترین مساله ای که باعث توقف افراد از تمرکز روی کارشان می شود، این است که داشتن احساس هنری را با حساس بودن جدا نمی کنند. حساس بودن، حساسیت زیاد روی معنای و مفهوم احتمالی فلان جمله یا فلان برخورد رها کنید، هدف شما و وقت شما ارزشمند تر از این هاست ضمن این که این تحلیل ها اشتباه است، همیشه فرض را روی معنای مستقیم جملات بگذارید و مطالب عمومی را به خودتان گیرید.
7- کار کنید، بهترین ها را به دیگران نشان دهید ، و این را مدام تکرار کنید به خدا اعتماد داشته باشد thrust in God و دست از تلاش بر ندارید، در کنارش مطالعات مدیریتی داشته باشید جمله ی معروف را فراموش نکنید Work smarter not harder
8- فقط کار نکنید، همان طور که اگر در یک شرکت، مدرسه، کارگاه یا اداره کار کنید ساعت شروع، پایان دارید، در کار خود نیز ساعت شروع و پایان تعیین کنید، به ساعات اولیه یعنی مناجات، صبحانه، لذت از صبح ارزش قائل شوید. حتما هر چند دقیقه از میز خود فاصله بگیرید. چشم ها، ستون فقرات و سلامتی شما از مهمترین سرمایه های شماست با مدیریت زمان، ورزش و غذا از سرمایه هایتان مراقبت کنید.
9- استریوتایپ ها را رها کنید. استریوتایپ جملات یا باورهای عمومی جامعه است که اشتباه است و یا گاهی بخشی از ان درست است. یک مثال استریوتایپ آن است که مثلا در دوره ای از تاریح سینما نقش افراد بایین تر یا منفی را به سیاه پوست ها می دادند. خودتان را با استریوتایپ ها اذیت نکنید. چرا که استریوتایپ ها معمولا در طی زمان تغییر می کنند. من بعد از اتمام دوره ی تحصیل مدرسه یا دانشگاه متوجه شدم استریوتایپ هایی در مورد آن ها وجود داشته و جالب اینکه در طول تحصیل اصلا از آن ها خبر نداشتم ، استریوتایپ هایی مثل زندگی دانش آموزان سمپاد در یک جزیره و تک بعدی بودن آن ها، نگاه به تناسب رشته با دختر بودن و تصور منفی از عجیب و از راه به در شدن با تحصیل در رشته ی هنر، هیچ کدام از این استریوتایپ ها درست نبود و حتی با مثال نقض قابل رد بودند، هرگاه یک استریوتایپ شنیدید، طوری عمل کنید که فرض کنید اصلا آن استریوتایپ را نشنیده اید.
9-الف) یک استریوتایپ دیگر که رایج است اما دیدگاه شخصی من با آن مخالف است آن است که گاهی ممکن است جلوی مسیر شما را بگیرد این دید است که بین مردم وجود دارد و فکر می کنند اگر در رشته ی ای تحصیل کرده اید در همان مرزها باید بمانید حق رفتن به رشته یا عبور از مرز ها را ندارید یا اگر رد شدید دیگر تمام شده و حق برگشت را ندارید. نگذارید این دید به شما القا شود که شما کار اشتباهی می کنید، شما حق دارید چند بعدی باشید . من در زمینه های کامپیوتر، موسیقی،انیمیشن ، عکاسی فعالیت کرده ام منظورم فعالیت جدی است یعنی خواندن درس، کسب درامد، تدریس، پژوهش و نگارش کتاب و مقاله و انجام پروژه های کاری. اوایل در برابر سوالاتی مثل "چرا به سراغ این رشته آمدی؟" یا " چرا رفتی به سراغ آن کار" یا " دیگر فلان رشته را رها کردی" "فنی ها فلان اند و هنری ها فلان " خیلی خودم را می باختم، با کلمات "آمدی، رفتی، رها کردی" حس می کردم اشتباه کرده ام یا من دیگر جدا شده ام، یا من را در جامعه ای نمی پذیرند یا من را طرد می کنند اما کم کم که بیشتر فکر کردم دیدم برداشت من اشتباه است، و جملات تنها شاید نوعی تحسین جسارت هستند و نه منفی. غالبا نگاه حمایتی و مهربان دارند. دیگر دنیا دنیای میان رشته ایست،در صفحات پذیرش دانشجوی دانشگاه های برتر به گمانم مثلا آکسفورد دیدم که تنها پروپوزال های میان رشته ای را برای دکترا قبول می کند. چند بعدی بودن حق شماست اگر در حد آرزو نیست و اهل عمل و کار هستید نترسید وقت بگذارید به قول استادم، چه بسا خیلی از شما که در مورد کار کرده اید بتوانید ایده ی نوین و جلو برنده ای در مثلا انیمیشن بدهید، همچنین استادم می گفت یک کارگردان باید از همه چیز سر در بیاورد شما از زندگی واقعی فیلم می سازید، جلوه های ویژه تولید می کنید، پس باید فیزیک، هنر، روانشناسی مخاطب، و ... را بدانید و همچنین باید مهارت خوب سخن گفتن در مصاحبه ها را داشته باشید. تصور نکنید که دنیا همیشه ثابت می ماند، همیشه تغییر میکند، اگر روزگاری جهان از حامع گرایی به تخصص گرایی حرکت کرد که دلایل مختلفی داشت از جمله صنعتی شدن، روز این وصعیت قفل نکنید چه بسا الان هم در حال گذار باشیم، قفل کردن روی یک وضعیت مثال حالتی است که همچنان با گذر زمان و فروش تشک های فنری اصرار به کسب درآمد با دستگاه پنبه زنی لحاف و تشک های قدیمی داشته باشید. منبع الهام من زمانی که جملات دلسرد کننده می شنوم، داوینچی است
9-ب) گاهی استریوتایپ ها مسائلی است که حل شده و دیگر وجود ندارد اما برخی افراد به خاطر فشاری که از آن ها در دوران گذشته کشیده اند روی آن ها قفل شده اند، توان و انرژی تان را با بحث روی تاریخ نگذارید، مثلا گاهی به خاطر مدرسه ای که در آن درس خوانده اید ، یا دانشگاهی که در آن درس خوانده اید ، یا کشوری که در آن بوده اید یا محل کارتان ممکن است در بعضی یادآوری خاطرات تلخ یا جو رقابتی استرس روحی یا شکست ها و اخراج هایشان باشد، نا خودآگاه ممکن است از شما سوال های زیادی بپرسند تا آن خاطره ی تلخ یا فشار را از خود دور کنند، خود را نماینده ی جا یا مکان یا .. ندانید، نه مالک آن هستید و نه مکان و جا ارزشی برای فرد ایجاد می کند، به خودتان نگیرید، گوش کنید، بحث نکنید و بحث را عوض کنید. انرژی شما مهمتر از بحث های سطح پایین است. مسائل تاریخی و اوضاع اعتباری فعلی مکان ها و موسسات، موفقیت آن ها، قبولی آن ها و ... به اعتبار شما ارتباطی ندارد و تنها بحثی است بیهوده مگر برای مدیران ذینفع که دنبال تبلیغ موسسه خود باشند.
10- خوش اخلاق باشید، این مساله خیلی مهم است، با بد اخلاقی یا جواب ندادن نمی توانید جدیت کار و کسب و کار خود را به دیگران نشان دهید، خواسته های خود مبنی بر لزوم قرار داد یا عدم تماس در روز تعطیل را واضح اما با اخلاق خوب بگویید، با مردم خوش برخورد باشید، این جمله که "روزی در خوش اخلاقی است" واقعاً حقیقت دارد، اگر نگران این هستید که مسیر پیام هایی که به شما می رسد خارج از حوزه ی کاری شما و تفریحی باشد ، یا کسی کار شما را جدی نگیرد و شما را سبک بشمارند، همین راه خوش برخوردی را پیش بگیرید و در کنار آن مرز پست های خود را حرفه ای تر و محدود تر به هدفتان کنید، خواهید دید که نگرانی شما بیهوده بوده است.
11- بنجامین تاد در سخنرانی تد و در کتابش صحبت جالبی داشت، او در مورد پیدا کردن شغل مورد نظرش گفت، در قدیم همه می گفتند به دنبال شغلی بروید که پولساز باشد، بعدها گفتند دنبال شغلی بروید که به آن علاقه داشته باشید، اما به نظر او هیچ کدام از این دو راه مناسبی نبود، پول ناگهان از دست می رود و علاقه هم در طول عمر تغییر می کند، نظر تد این است که ما انسان ها اجتماعی هستیم و وقتی لذت می بریم که کار ما به دیگران خیری برساند کمکی کند. من با این حرف کاملا موافقم معتقدم که لذت مدرک، جشنواره، چاپ کتاب و مقاله بعد مدتی می خوابد خصوصا با وجود انواع سودجویانه ی آن ها در کنار انواع اصیل آن، علاقه بعد از مدتی می تواند از بین برود مثلا در شرایط جامعه خصوصا وقتی جامعه به سمت مادی گرایی می رود . بنجامین می گوید هدف خود را در خیر رساندن به دیگران بگذارید، تا کمک بیشتری کنید و در ازای آن درآمد بیشتری جذب کنید. بنجامین می گوید منظورم این نیست که حتما باید پزشک یا معلم باشید ، بلکه در هر رشته ای که هستید مثلا فلسفه آن را طوری به کار بگیرید که به شکل خیر رساندن به دیگران تبدیل شود. با حرف او موافق من مدت ها یوتیوبر ها را تحلیل کرده ام کسانی موفق ترند که در ویدئو های خود بیشترین فایده را به ببیندگان می دهند چه به لحاظ ارائه ی مهارت و یا به لحاظ ایجاد سرگرمی و بشاشیت. شما در ازای چیزی که می دهید، دریافت می کنید بنابراین تعاریف سنتی از کار را که دارد کم کم به طرز وحشتناکی از بین می رود، کنار بگذارید، طوری کار کنید که ارزشی بدهید و در ازای آن رضایت (روحی و مالی) کسب کنید.
12- در مورد اول گفتم که از کسانی که انرژی شما را پایین می برند دوری کنید، اما مبادا از کسانی که اهل انتقاد هستند و ایرادات شما را به طور موردی و دقیق می گوید دوری کنید، کاملا برعکس اگر فقط به سراغ کسانی بروید که از شما تعریف می کنند، متوقف می شوید، به سمت کسانی بروید که صادقانه ایرادات شما را می گویند.
13- مخاطب شناس باشید، در شبکه های احتماعی هدف خود را جدب فالور، نگذارید، بلکه جدب کسانی که بخشی از آن ها مشتری احتمالی باشند، اگر کار شما کودک است، یا کار لوکس دارید یا کار رئال یا کمیک دارید، همان حس را انتقال دهید مثلا اگر طراحی نما برای فضاهای لوکس طراحی می کنید، این را با پست های کمیک، طنز و بی ربط خراب نکنید.
14- تا می توانید در مورد مدیریت، برندینگ، زمان بندی، مارکیتینگ مطالعه کنید و فکر نکنید که با سخت یک فیسبوک، اینستاگرام و یک وب سایت و پورتفولیو دیگر تلفن شما مدام زنگ می خورد و سیل ایمیل ها برایتان می آید، هرجا می روید خودتان را پرزنت کنید، ابزار کار و نمونه کار را همیشه همراه خود داشته باشید، شما باید دنبال کار بروید، کار به دنبال شما نمی آید.
و اما مورد آخر که اکنون دارم یک ماه بعد به پست اضافه می کنم اینکه
15- پرورش تفکر اینکه شما طراح و هنرمند، ایده پرداز هستید نه مراجعه کننده و اجرا کار. این خیلی خیلی مهم هست. بگذارید یک مثال بزنم فرض کنید در پارک در حال قدم زدن در سربالایی هستید یک بچه با سرعت زیاد سوار بر اسکیت به سمت شما می آید، زمانی ندارید کدام فکر و عمل به سراغ شما می آید
بله این دقیقا سناریویی هست که در کار رخ می دهد هربار که من اشتباه عمل کرده ام مربوط به این بوده که مثل حالت الف خود را در حالت منفعل دیده ام، مثلا گفته ام کارفرمای من مدیر شرکتش است یا من در شرکت او هستم یا فلان مراجعه کننده مشتری است یا سن آن ها از من بیشتر است و ... این ها همه باعث شده به طور ناخودآگاه ذهن من از حالت سوال کردن و به دست گرفتن کنترل امور خارج شده و همیشه تابع شرایط آن ها شود و یا نه اصلا بدتر از آن اصلا پیشنهاد ندهد بلکه مدام خواسته و نظر کارفرما را بپرسد. این بدترین اشتباه ممکن است تجربه ی من می گوید که اتفاقا خیلی از مدیران که حتی منشی دارند روال مند نیستند کارهایشان را گاهی دقیقه نود و یا با روش های غیر معمول مثل اس ام اس انجام می دهند و... ارزش و شان کار و تحصیلات خود را دست کم نگیرید، هرکس به تخصص خود، آن ها که هر روز چنین سفارش هایی ندارند کار آن ها چیز دیگر است بنابراین این شما هستید که باید روال کاری خود شامل نحوه ی تماس، صلاح کار، قرارداد، مراحل تحویل و ... را ارائه کنید و آن ها را در آن هدایت کنید. به حالت ب عمل کنید من هروقت به حالت ب عمل کرده ام باعث رضایت خودم و کارفرما شده است. و درنهایت متوجه شده ام که این کنترلگری و اعتماد به نفس من کمک به او و به نفع او و حتی باعث خوشحالی آن هاست.
مستندی می دیدم از دکتر عباس ادیب، دربخشی از فیلم خیلی جالب بود، ایشان با مهندس معمار در مورد ساختمان جدید بیمارستان صحبت می کرده، مهندس طرحی چند طبقه داده ایشان فکر کرده و پرسیده این برق آسانسور از کجا تامین می شود و سوالی هم در مورد شرایط دمایی و معماری کرده، در نهایت بحث طوری شد که ایشان خودش طرحی را به معمار داد و آن ساخته شد. این روحیه را در کارهایتان داشته باشید، شما مسئول کار خود هستید و انسان هایی که به آن مرتبط هستند اگر کسی با ترفند های مدیریتی ، با مدارک مختلف یا به لحاظ سنی و یا سابقه کار به نظرتان بزرگ تر می رسید، توجه کنید که این یعنی بازی روانشناسی، خود را در موضع ضعف قرار ندهید حتی خود کارفرمای شما به مدیریت شما در نحوه و روال انجام کارهای نیازمند است. این موضوع خیلی مهمی است خصوصا اگر به طور شخصی یا در گروه کوچکی کار می کنید، کارها را طوری روال مند کنید که سریع به مرحله ی انجام برسد، توقف بیجا روی شک و دودلی یا وسواس پرسیدن خواسته های کارفرما باعث اتلاف وقت، خستگی هر دو طرف، از بین رفتن انرژی، زمان و هزینه ی شما می شود در حالی که در آن زمان می توانست نصف پروژه جلو رفته باشد. به طور خلاصه اینکه همیشه باید در کار احساس معلمی را داشته باشید که مسئولیت یک کلاس به او داده شده است، خواسته ی مشاور، معاون فرهنگی، مدیر و ... اصلا مهم نیست، حتماً و اوّل از همه باید رضایت شما باشد اگر شما صلاح می دانید که کاری در زمانی به شیوه ی خاصی انجام شود مطرح کنید و افراد و کارفرماها را هدایت کنید کارفرماها از حضور در کلاسی با نتیجه ی خوب و به وقت بیشتر لذت می برند تا کلاسی که مدام در آن وقت تلف شده و به بی نظمی و شلوغ و پلوغی کشیده شده
ارادتمند
بیسکولنز (حدیث ملکی)